مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری
مهرداد عباسی
چکیده: آندرو ریپین (Anndrew Rippin) از مشهور ترین قرآن پژوهان غربی معاصر و استاد تاریخ در دانشگاه ویکتوریا در کانادا است. وی مقالات چندی در قرآن پژوهی داشته و با برخی دائره المعارف های مشهور مانند EI و ER و EQ همکاری داشته است. ترجمه مقاله تفسیر وی را که در E2 (ویراست دوم دائره المعارف اسلام، جلد دهم، لیون، 2000) درج شده است، در پیش رو دارید. وی در این مقاله پس از بررسی اصطلاح تفسیر، به تلاشهای گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرآیند تفسیری می پردازد، عناصری مانند علوم ادبی، فقه، کلام و تاریخ ، و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آراس مفسران گذشته سخن می گوید. سپس تاریخ تفسیر را به چهار دوره : پیدایش، کلاسیک، بالندگی و معاصر تقسیم کرده ویژگیها و تفاسیر هر دوره را به گونه گذرا یادآور می شود. در این میان دوره معاصر به صورت گسترده تری معرفی شده است.
اشاره
اندرو ریپین (Andrew Rippin) از مشهورترین قرآن پژوهان غربی، در 1950 در لندن به دنیا آمد. تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه مک گیل کانادا گذراند و در 1981 از رساله دکتری خود درباره ارتباط اسباب نزول با تفسیر قرآن دفاع کرد. وی تا سال 2000 در دانشگاه کالگری کانادا تدریس کرد و از آن زمان تاکنون در سمت استاد تاریخ و ریاست دانشکده علوم انسانی در دانشگاه ویکتوریا در کادانا مشغول به فعالیت است. ریپین طی دو دهه اخیر مقالات متعددی در حوزه قرآن پژوهی به چاپ رسانده و ویراستاری دو مجموعه مقاله: «رهیافت هایی به تاریخ تفسیر قرآن» (آکسفورد 1988) و «پیدایش تفسیر قرآن» (آمریکا 1999) را بر عهده داشته است. همچنین وی با برخی دائرة المعارف های مشهور نظیر EI(دائرة المعارف اسلام)، ER (دائرة المعارف دین)، EQ (دائرة المعارف قرآن) همکاری داشته و چندین مقاله قرآنی برای این مجموعه تألیف کرده است.1
یکی از مهم ترین این مقالات، مدخل «تفسیر» (Tafsir)، چاپ شده در EI2 (ویراست دوم دائرة المعارف اسلام، جلد دهم، لیدن2000) است که ترجمه آن از نظر خوانندگان می گذرد. مؤلف در این مقاله تفسیر را در قالب گونه ای ادبی بررسی کرده است. وی پس از بحث درباره اصطلاح تفسیر، به تلاش های گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرایند تفسیر می پردازد و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آرای مفسران گذشته سخن می گوید. در بخش بعدی مقاله، تاریخ طولانی قرآن را به چهار دوره مستقل تقسیم می کند و به صورت فشرده و گذرا ویژگی ها و تفاسیر مشهور هر دوره را معرفی می نماید که در این میان دوره معاصر را گسترده تر آورده است.
ایجاز و اختصـار از یک سو و ارجاعـات و استنادات فراوان از سوی دیگر، دو ویژگی آشکار مقالات دائرةالمعارفی است. در این مقاله نیز مؤلف ضمن بیان گزیده مباحث در بسیاری از بخش ها، اطلاعات کتاب شناختی مفصلی از جدیدترین پژوهش های محققان غربی را درباره تفسیر قرآن، به زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه عرضه کرده است. مشخصات این پژوهش ها در پایان مقاله آمده و به منظور استفاده مناسب تر علاقه مندان، عناوین آنها به فارسی ترجمه شده است. ضمن اینکه گزینش عنوان مقاله و افزودن چند عنوان فرعی در متن مقاله از جانب مترجم به همین منظور بوده است.
خواننده توجه دارد که نحوه نگاه مؤلف به موضوع، به کاربردن بعضی از تعابیر و طرح برخی از آرا و نظریات درمقاله متأثر از نحوه نگرش خاورشناسان به اسلام و به ویژه قرآن است که نقد و بررسی آن مجال دیگری می طلبد.
مترجم لازم می داند که از دوست و همکار دانشور خود جناب آقای محمد منصور هاشمی و دیگر عزیزانی که پیش نویس ترجمه را مطالعه کرده، نکات مفیدی را یادآور شدند، تشکر نماید.
اصطلاح شناسی
«تفسیر» اصطلاحی است که هم بر فرایند شرح و توضیح و هم بر «گونه ادبی»2 حاصل از این فرایند دلالت دارد و عموماً ـ نه همیشه ـ درباره قرآن به کار می رود. این واژه مترادف شرح ٭ است؛ چنان که شروح آثار علمی و فلسفی یونانی از جمله شرح های یونانی و عربی آثار ارسطو تفسیر نامیده شده است. همچنین این واژه در نوشته های یهودی و مسیحی به زبـان عربی نظیر برخی از آثـار سعدیـا قــائون3 (Saadia Gaon) (882 ـ 942 میلادی) به مفهوم ترجمه شرح کتاب مقدس به کار رفته است؛ گرچه مهم ترین کاربرد اصطلاح تفسیر ـ که این مقاله نیز ناظر به آن است ـ در مورد شاخه ای از علوم اسلامی مرتبط با قرآن است.
آموختن تفسیر قرآن در کنار یادگیری فقه و حدیث، در بسیاری از مدارس اسلامی جزئی از برنامه های آموزشی سنتی بوده است.
نحوه پیدایش تفسیر به عنوان اصطلاحی تخصصی مشخص نیست. این واژه فقط یک بار در قرآن آمده است: «و لایأتونک بمثل إلاّ ما جئناک بالحق و أحسن تفسیراً»(فرقان/33) این آیه در ادامه آیه ای است که می گوید: «و قال الذین کفروا لولا نزّل علیه القرآن جملةً واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک و رتّلناه ترتیلاً»(فرقان/32) از توالی این دو آیه [تنها] می توان فهمید که خداوند درباره علت نزول تدریجی وحی به پیامبر توضیحی (تفسیری) عرضه کرده است. البته سایر اصطلاحات تخصصی علوم اسلامی نیز غالباً جایگاه خاصی در قرآن ندارند؛ از این رو نبود مرجعی مشخص برای اصطلاح تفسیر، امری خاص و شگفت به نظر نمی آید 4. ظاهراً تا پایان قرن سوم واژه های «تفسیر»، «تأویل»٭ و «معنا»٭ هنگامی که در عناوین کتاب ها به کار می رفتند یا از آنها به عنوان اصطلاحی تخصصی در تفاسیر استفاده می شد، تفاوت مشخصی با یکدیگر نداشته اند.5 اما پس از مدتی «تفسیر» از «تأویل» متمایز گردید؛ به این ترتیب که اولی در معنای «نقل روایت از پیامبر و صحابه» به کار رفت و دومی معنای «نتیجه تحقیق و بررسی» به خود گرفت، و در معنایی عام تر کاربرد «تأویل» منحصر به تفاسیری شد که ظاهر متن را رها کرده به غور در باطن می پردازند. از سوی دیگر کاربرد «معنی» مقیدتر شد و به طورعمده محدود به جنبه های واژه شناختی تفسیر گردید.
«تفسیر قرآن» به کتابی اطلاق می شود که شرح الفاظ و عبارات متن عربی آن را بیان می کند. این کتاب ها دارای ویژگی های صوری اند که به تعیین گونه ادبی آنها کمک می کند. در یک اثر تفسیری،بیشتر، متن قرآن از آغاز تا پایان طرح شده، اجزای آن به ترتیب ـ کلمه به کلمه، عبارت به عبارت یا آیه به آیه ـ توضیح داده می شود. البته این شکل عمومی موارداستثنا نیز دارد که نمونه های مهم آن را، هم در دوره پیدایش تفسیر و هم در دوره معاصر می توان دید. چنان که در دوره پیدایش، آثاری نوشته شده که تنها بخش هایی پراکنده و جداگانه را از قرآن در بر می گیرد. و در دوره معاصر تفسیر با رویکرد موضوعی رواج چشم گیری داشته است6. اما در این موارداستثنایی نیز متن قرآن و تفسیر به عنوان دو عامل مؤثر بر یکدیگر در کنار هم باقی می مانند.
در این فرایند علمی گسترده، به طور معمول علومی فرعی (Sub-disciplines) نقش داشته که به پیدایش کتاب هایی در موضوعات اسباب نزول، غریب القرآن، قصص انبیا، قراءات، رسم الخط، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظایر و وقف و ابتدا انجامیده است. چنین کتاب هایی بخشی از علوم قرآن شمرده می شوند7. اگر چه محتوای این کتاب ها اغلب برگرفته از برخی تفاسیر مهم است، اما چون همین کتاب ها تبدیل به منبعی برای بسیاری از تفاسیر بعدی شده اند، علوم قرآن بخشی از علوم عقلی به حساب می آید و رسماً بخشی از گونه ادبی شمرده نمی شود.
دسته بندی تفاسیر
برای دسته بندی تفاسیر مختلف بر اساس ویژگی های صوری گونه ادبی آنها تلاش هایی صورت گرفته است. تلاش مسلمانان بیشتر در جهت توصیف و تبیین «روش» (method) تفاسیر موجود بوده است و دسته بندی های آنان به آثار تحقیقی و دانشگاهی نیز راه یافته است8. تفکیک اساسی ایجادشده بین تفسیر مأثور و تفسیر به رأی ـ که گاه تفسیر اشاری هم به آنها افزوده می شود ـ نشان دهنده کشمکشی میان اقتدار (authority) سنت (مأثور) و عقل (رأی) است که همواره در سنت و علوم عقلی اسلامی جریان داشته است9؛ گفتنی است این جداسازی، ابزار تحلیلی مناسبی را فراهم نمی آورد تا بوسیله آن بتوان تفاوتی عمیق میان تفاسیر گوناگون و میان رویکردهایی که در گونه تفسیری ـ به معنای عام کلمه ـ می گنجد، قائل شد؛ زیرا این تفکیک، ناظر به فهمی سطحی از صورت تفاسیر است و در آن کمتر به محتوای زیرساختی اثر توجه می شود.
تفسیر و عناصر مؤثر بر آن
تلاش های محققانه اخیر برای تعیین گونه تفسیری، معطوف به بررسی جداگانه عناصر گوناگونی بوده است که با نسبت های متفاوت در تفاسیر گردهم می آیند10. مفسران مختلف، گرایش ها و اهداف مختلفی دارند. انعکاس این اختلاف در اهمیت نسبی ای است که هر مفسّر برای عناصری چون تاریخ، نحو، معنی شناسی، فقه، کلام یا فرهنگ عامه (Folklore) قائل است. هر مفسری با نگاه به «جهان خارج» به تحلیل متن می پردازد، گرچه این تحلیل را به هدف برطرف ساختن تعارض های ظاهری متن و روشن کردن معنای آن انجام می دهد. ورود هر یک از عوامل ذکر شده به تفسیر، از یک سو به فرایند تفسیر متن کمک می کند (به این معنی که مفسر به تعارضی بین متن و عالم واقع پی برده است) و از سوی دیگر نشان دهنده آن است که مفسر بر کدام رویکرد (approach) تفسیری تمرکز و تأکید دارد.
تفسیر و علوم ادبی
در میان علومی که در فرایند تفسیر به کار می رود، علوم ادبی (grammar) ـ که شامل واژه شناسی و رسم الخط نیز می شود ـ از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چنان که برای اثبات شأن علمی و اقتدار عالمان، معیاری مهم تر از آن وجود نداشته است.11 در فرایند تفسیر، برخی تنها به علوم ادبی روی آورده اند که تألیف آثاری چون «معـانی القـرآن و إعـرابه» زجّـاج (م 311 / 923)12، «إعراب القـرآن» نحّـاس (م 338 / 950)13 و «مشکل إعراب القرآن» مکّی قیسی٭ (م 437 / 1045) از نتایج آن است.
خاستگاه های تاریخی صرف و نحو و مقایسه های واژه شناختی (Lexicographical Comparison) در حوزه تفسیر، در پرتو دلایلی که ونز برو (Wansbrough) برای ورود نسبتاً متأخر این دو وجه به تفسیر اقامه کرده، موضوعی برای مناقشات علمی شده است؛14 چنان که ورستیگ15 و مورانیی16 هر دو در مقابل نظریه ونزبرو موضع می گیرند و به علوم ادبی و منابع شعری متون منسوب به سال های نخستین استناد می کنند. بسیاری از این مناقشات بستگی به نحوه تاریخ گذاری (dating) متون کهن دارد.17
تفسیر و فقه
در برخی از تفاسیر، ساختار تحلیل فقهی ـ که با وجود رقابت با علوم ادبی هنوز وابسته به آن تلقی می شود ـ کاملاً نمایان است. این نگرش ویژه به آیات قرآن در عناوینی مانند احکام القرآن انعکاس یافته است و افرادی چون جصّاص٭ حنفی (م 370 / 981)، ابن عربی مالکی (م 543 / 1148) و قرطبی٭ مالکی (م 671 / 1272) از نویسندگان مشهور این گونه تفاسیر به شمار می آیند. این تفاسیر با هدف اثبات اینکه بدنه فقه اسلامی در درجه نخست نشأت گرفته از قرآن است، برای مستدل کردن دیدگاه های فقهی خود از عناصر تاریخی و ادبی بهره می گیرند.
تفسیر و کلام
از سوی دیگر، کلام، غالباً جزئی از محتویات تمامی تفاسیر بوده است؛ اگرچه درپاره ای از آثار متکلمان مشهور مانند «حقائق التأویل فی متشابه التنزیل» شریف رضی٭ (م 406/ 1016)، گرایش به عرضه تفسیر بر مبنای یک دیدگاه کلامی خاص وجود دارد. اثر مشهور زمخشری٭ (م 538/ 1144) که به سبب دیدگاه معتزلی اش معروف است، بیشتر به دلیل همین نگرش کلامی خاص و نه کیفیت یا کمیت استدلال هایش از دیگر تفاسیر متمایز شده است. آثار دیگر، بویژه تفسیرهای شیعیان از جمله تفاسیر طوسی (م 460/ 1067) و طبرسی (م 548 / 1153)، نمونه های جامع و فراگیرتری از گرایش معتزلی را دربردارد، چنان که در اثر جُبّایی٭ (م 303/ 915)18 نیز چنین نمونه هایی را می توان دید. تمامی تفاسیر مهم نیز چشم اندازی کلامی دارند،19 اما از این جهت مشهور نیستند. مؤید متمایز و متفاوت ـ اما نه منحصر به فرد ـ بودن تفسیر زمخشری آن است که این کتاب در عین داشتن دیدگاه خاص کلامی اش از متون رایج در مدارس اسلامی بوده است.
تفسیر و تاریخ
شاید نبوغ (genius) تفسیر مسلمانان را بیش از هر جا در تاریخمند کردن (historicisation) متن قرآن، از طریق روش های عام روایت (narrative) که برگرفته از تاریخ انبیاست، بتوان دید. این تاریخ، هم شامل گذشته ای دور است؛ آن گونه که در قصص الانبیاء یافت می شود، و هم شامل نبوت در دوره اخیر است؛ آن گونه که در سیره نبوی [پیامبر اسلام] قابل دست یابی است. تاریخمند کردن متن قرآن با تفسیر، به دو منظور [از سوی مسلمانان] طراحی شد؛ یکی اثبات واقعیت وحی و دیگری مجسّم کردن تفسیری که متن قرآن را با شرایط آن مرتبط سازد.20 و برای این متن پیشینه ای مرتبط با زندگی روزمره جامعه مسلمانان فراهم آورد. بدین ترتیب استخراج قوانین اسلامی ساده تر شد، مفهوم هدایت اخلاقی اهمیت یافت و آنچه بیگانه (foreign) می نمود، اسلامی گردید. تاریخمند کردن، خواه موضوعی برای تکمیل جزئیات زندگی پیامبران پیشین با توجه به حوادثی که مسلمانان می توانستند با آن مرتبط شوند21 بوده باشد، خواه دغدغه ای برای شناسایی نقاط ناشناخته زندگی پیامبر اسلام(ص) (تعیین المبهم) 22 بوده باشد و خواه انگیزه ای جدلی (polemical impulse) متأثر از تعامل شیعی ـ سنی23 بوده باشد، [در هر صورت امری] همه جانبه و پرجاذبه بوده است. البته این تاریخمند کردن [ناظر به] تاریخ مورخان معاصر آن دوره نیست، بلکه تاریخی است که هم در چهارچوب معنای متن قرآن بوده و هم آن را پرفایده کرده است.
تفسیر و تصوف
اگر چه رمز، تمثیل و الهام به منظور گریز از محدودیت های تاریخ مقدس، (sacred) به ویژه به تفاسیر صوفیانه راه یافته است، اما هرگز منحصر در آن حوزه نشده است. ظاهراً مطالعه ویژگی های ادبی قرآن با توجه به آرایه های ادبی و موضوعات کلی سبک شناختی به تدریج به برداشت های رمزی و تمثیلی گسترده تری انجامیده است. این برداشت ها در نزد صوفیان با تصورات (notion) حاصل از تجربه عرفانی تأیید می شود. این برداشت ها در آن بخش از تفاسیر صوفیانه انعکاس می یابد که عبـارت قرآنی محلی منـاسب برای بیـان معانی افزون تر و مبدأ تأمل و جهش (jumping -off point) به موضوعی باشد که به ظاهر با متن مرتبط نیست، اما صوفی آن را به کمک تصورات ناشی از تجربه عرفانی خود به دست می آورد.24
عوامل متغیر در نگارش تفاسیر
میزان توجه به برخی جنبه ها و رویه ها در نگارش تفاسیر، در گذر زمان دستخوش تغییر بوده است. از جمله این موارد، تفاوت در نقل از منابع است که مسلمانان نیز در دسته بندی تفاسیر به آن توجه کرده اند. قبض و بسط (expantion and contraction) برخی معانی نیز متغیر دیگری است که می توان از آن به عنوان عاملی مستقل یاد کرد. آنچه که شاید طنزآمیز بنماید ـ اما از اسباب تحلیل از مفسر نیز به شمار می رود ـ این است که اتکا به نقل از منابع، دست کم در برخی موارد، به افزایش معانی انجامیده است.
با مراجعه به تفاسیر می توان دریافت که نظرپردازی (building) در تفاسیر همواره بر اساس آرای مفسران پیشین که برای نسل های آینده انباشته می شده، صورت گرفته است. مثلاً تفسیر قرطبی نمونه ای از تفاسیری است که معانی متعدد را بیان کرده و در ضمن به قول راجح نیز اشاره مختصری داشته است. [از سویی] گفته می شود که قرآن این قابلیت را دارد که تمام معانی بدیل را در برگیرد و [از سوی دیگر] منابع مشهور عاملی مهم در ازدیاد این معانی اند، اما حتی با این حال باید به خاطر سپرد که هر مفسر این کار را بر اساس مبانی (certain framework) خود و با توجه به علایق و دلبستگی هایش انجام داده است.25 هم نقل قول ها و هم منابع همواره در معرض انتخاب و گزینش مفسر قرار دارند. [همچنین عواملی چون] زمان و مکان و گرایش های عمومی و فرقه ای مفسر بر انتخاب های او مؤثر است. [بنابراین می توان گفت] انتخاب منابع دقیقاً بیانگر سبک (tradition) [تفسیری] مفسر است. (گفتنی است با توجه به هدف این مقاله که تفسیر را به مثابه گونه ای ادبی بررسی می کند، تفاوت گذاری هایی نظیر سنّی در برابر شیعی خارج از بحث است).26
متغیر دیگر، قبض و بسط مطالب حاشیه ای در تفسیر است. این امر بویژه در دوران معاصر مشهود است. اما چنین گرایشی، به دلایل مختلف، ریشه در مرحله بالندگی 27 تفسیر دارد. برخی از مفسران در تفاسیر خود آشکارا به دنبال مخاطبان عام تر و نه لزوماً کم سوادتر بوده، و از این رو آثاری مختصر و مناسب برای استنساخ آسان و مطالعه دقیق نوشته اند. در چنین تفاسیری از جمله: تفسیر الجلالین نوشته جلال الدین محلّی٭ (م 864 / 1459) و جلال الدین سیوطی٭ (م 911 / 1505)، بخش اعظمی از مطالب ادبی و مانند آن شکل تخصصی به خود می گیرد و [به دلیل رعایت اختصار، جامعیت آرا از بین رفته] اعتبار مطالب، ظنی (presumptive) می گردد؛ اگر چه مفسران دیگری در برابر گردآوری انبوه اقوال تفسیری موضع شدیدتری گرفته اند و پرداختن به بیشتر آنها را دورماندن (getting away) از معنای اصلی متن قرآن دانسته اند.
دسته بندی منابع باعث پدید آمدن این فکر شد که برخی مطالب تفاسیر زایدند و باید آنها را نقد و بررسی کرد. نهضت مقابله با اسرائیلیات٭28 مثالی بارز برای این جریان به حساب می آید. نقد جدی اسناد روایات و نیز اولویت دادن به علوم بر اساس فاصله زمانی کمتر با عصر پیامبر معیارهایی فراهم ساخت که به وسیله آنها مطالب تفسیری فراوانی که از نسل های مفسران گذشته بر جای مانده بود، کاهش یافت و بدین ترتیب دامنه محدودتری از معانی حاصل گردید.
سیر تاریخی تفسیر
در مسیر تحول تاریخی گونه ادبی تفسیر، چهاردوره مشخص وجود دارد که می توان این چنین از آنها تعبیر کرد:
1. دوره پیدایش (formative)؛ 2. دوره کلاسیک (classical)؛ 3. دوره بالندگی (matura)؛ 4. دوره معاصر (contemporary) . این تفکیک فرضی است و به ویژه مرز بین دوره های آن مبهم است و مسلماً به اصلاح و بهبود نیاز دارد. اما در عین حال این امکان را ایجاد می کند که محتویات گونه با ذکر نقاط برجسته هر دوره به اختصار بیان شود.
از یک قرن پیش در آثار تحقیقی مرتبط با اصول تفسیر ـ در مقام فرایند و آثار مکتوب ـ بحثی در گرفته که تا حدودی ادامه همان بحثی است که در میان مفسران بزرگ اسلامی در سده های پیشین جریان داشته است: آیا محمد(ص) تفسیر قرآن را جایز می دانست؟ اگر پاسخ مثبت است، بنابراین، اقوال باقی مانده از او و صحابه نزدیک او باید معتبرترین آرای تفسیری به شمار آیند. ممکن است این گونه به نظر آید که چنین استدلالی به محدود شدن دایره انتخاب فرد در حوزه تفسیر قرآن می انجامد و تنها حیطه ای محدود از معانی مُجاز و صحیح (legitimate) را در مقابل او قرار می دهد؛ ابن تیمیه و ابن کثیر٭ (م 774 / 1373) در سده های میانی دقیقاً همان استدلال را طرح کردند. از سوی دیگر باید توجه داشت که مسلمانانِ نخستین رغبتی به تفسیر قرآن نداشتند که به ویژه دستورهای منسوب به خلیفه دوم، عمر بن خطاب٭، در ایجاد این بی رغبتی مؤثر بوده است. به عنوان راه حلی برای این دو دیدگاه [به ظاهر ناهمساز] گفته اند که عمر فقط با تفسیر آیات متشابه [نه مطلق تفسیر] مخالف بوده است. فقدان شواهد معتبر، داوری درباره این موضوع را دشوار می سازد، چنان که این بحث در پژوهش های گلدزیهر،29 برکلند،30 اَبوت،31 و ونزبرو32 حل نشده مانده است.33
یک پاسخ به این وضعیت مبهم تاریخی این بود که برخی محققان معاصر سعی کرده اند متون [کهن] تفسیری را بر پایه شواهد موجود در منابع متأخر بازسازی کنند. گفته می شود این تفاسیر به صورت کتاب هایی در طول تاریخ وجود داشته اند.34 اما نسخه های خطی آنها امروزه در دست نیست. از این رو تنها گزینه ممکن بازسازی آنهاست. اخیراً انتشار این گونه کتاب ها رواج یافته که برخی از آنها عبارتند از تفاسیر: حسن بصری٭ (م 110/ 728)35، ابن ابی طلحة٭ (م 120/ 737)36، سُدّی٭ (م 128/ 745)37، و سفیان بن عُیینه٭ (م 196/ 811)38. به یک معنی شاید بین نتایج این بازسازی ها و آثار ظاهراً کهنی که نسخه خطی آنها موجود است ـ نظیر تفاسیر منسوب به مجاهدبن جَبر٭ (م بین 100 ـ 104 / 718 ـ 722) 39 و سفیان ثوری٭ (م 161/ 778) 40 ـ تفاوتی نباشد. اما پرسشی اساسی درباره این کتاب های ذاتاً پراکنده (Fragmentary) وجود دارد: از پراکنده بودن این کتاب ها چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تفاسیر کهن خود طبیعتی پراکنده داشته اند، یا اینکه استخراج آنها از لابه لای منابع متأخر در قرون میانی سبب پراکندگی آنها شده است؟41
دوره پیدایش
در بحث درباره دوره پیدایش تفسیر، دلایل نسبتاً محکم تری در دست داریم؛ چه، مجموعه ای از تفاسیر منسجم تر و در نتیجه قابل اعتمادتری از آن زمان باقی مانده است؛ هر چند این کتاب ها نیز مسلماً از افزودن ملحقات جدید، تدوین های مجدد و دخالت های ویرایشی در امان نبوده اند. تفاسیر منسوب به مقاتل بن سلیمان٭ (م 150/767)، فرّاء٭ (م 207/ 822)، عبدالرزاق صنعانی (م 211/ 827) 42 و اخفش اوسط (م 215/ 830)43 از جمله چنین آثاری است که همگی در این طبقه قرار می گیرند؛ اگر چه اثر منسوب به کلبی٭ (م 146/ 763) ـ که در عین حال به عبدالله بن عباس٭ (م حدود 68/ 687) و فیروزآبادی٭ (م 817/ 1415) نیز نسبت داده شده ـ نشان می دهد که نمی توان به سادگی و بدون ارزیابی و بررسی جامع، انتساب [یک اثر به مؤلف] را پذیرفت. البته درباره این تفسیر خاص باید گفت که به احتمال زیاد متعلق به قرن چهارم/دهم است.44 بر اساس پژوهش مورانیی درباره پراکنده بودن اثر منسوب به ابن وهب٭ (م 197/ 812)،45 معلوم می شود که دوره پیدایش نیز آن چنان که از بحث اجمالی فوق بر می آید، یکدست و هم شکل نیست، بلکه معضل تاریخگذاری متون اولیه همچنان باقی است.
دوره کلاسیک
مشهور است که دوره کلاسیک تفسیر با تألیف کتاب ابوجعفر طبری٭ (م 311/ 923)، «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» آغاز می شود. تفسیر طبری ـ که موضوع اصلی مجموعه ای از پژوهش های ژیلیو (claude Gilliot) است46 ـ چکیده ای پربار از روایات و تحلیل هایی است که در آنها صرف و نحو و لغت، نقش اصلی را در انتخاب وجه صحیح از میان وجوه متعدد معنایی ایفا می کند. این دوره مشخصاً با گسترش جدی آثار تفسیری همراه بوده و امروزه چند اثر مهم از مفسران تقریباً معاصر طبری در دست است که باید در زمره تفاسیر کلاسیک به حساب آیند. بویژه برخی از این تفاسیر که دیدگاه های کلامی متفاوتی را ـ خصوصاً در مقایسه با جنبه های جدلی تفسیر طبری ـ عرضه می کنند، نیازمند توجه دقیق تری هستند که عبارتند از: تفسیر هود بن محکم (م اواخر قرن سوم/ نهم)47، تفسیر، ابضی؛ فرات کوفی (م حدود 310/922) 48؛ عیاشی٭ تفسیر شیعی( م ح 320/932)، تفسیر العیاشی، شیعی؛ قمّی (متوفای پایان قرن چهارم/ دهم)49، تفسیرالقرآن، موجز و مشخصاً شیعی؛ تُستری (م 283/ 896)،50 تفسیر. در ضمن «تأویلات أهل السنة» از ما تُریدی، اثری است که از حیث کلامی کمترین تفاوت را با تفسیر طبری دارد، اما در عین حال تفسیری مهم محسوب می شود.
دوره بالندگی
در دوره بالندگی تفسیر، آثار فراوانی یافت می شوند که ابعاد مختلف آنها به طور کامل معرفی نشده است. برخی از مشهورترین تفاسیر این دوره عبارتند از:
ثعلبی٭ (م 427/ 1037)، «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن» 51: چکیده ای پربار از مطالب تفسیری که گرایش های مؤلف آن تا حدودی در اثر دیگر او «عرائس المجالس فی قصص الانبیاء» مشهود است؛
سُلَمی (م 412/ 1021)،52 «حقائق التفسیر»: به سبب تفاسیر صوفیانه متمایز است؛
ماوَردی٭ (م 450/ 1058)،53 «النکت و العیون»؛
طوسی٭ (م460/ 1067)، «التبیان فی تفسیرالقرآن»: تفسیر مهم شیعی؛
زمخشری، «الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل»؛
طبرسی٭ (م 548/ 1153)54، «مجمع البیان لعلوم القرآن»: تفسیر معتدل شیعی؛
ابن جوزی٭ (م 597/1201)، «کتاب زاد المسیر فی علم التفسیر»؛55
فخرالدین رازی٭ (متوفی 606/ 1209)56، «مفاتیح الغیب»: به سبب گستردگی مطالب و عمق فلسفی اش فراوان به آن استناد می شود؛
قرطبی٭ (م 671/ 1273)، «الجامع لأحکام القرآن»: از تفاسیری که به نحوی ماهرانه چکیده ای از آرای تفسیری را در خود جای داده است؛
بیضاوی (م 685 تا 716/ 1286 تا 1316)، «أنوار التنزیل و أسرار التأویل»: صرف نظر از گرایش کلامی، خلاصه تفسیر زمخشری به حساب می آید؛
عبدالرزاق کاشانی٭ 57 (م 731/1330) معروف به تفسیر ابن عربی: تفسیر صوفیانه، که بیانگر آرای عرفانی سلف کاشانی یعنی ابن عربی٭(م 628/ 1240) است؛
ابوحیان غرناطی٭ (م 745/1344)، «البحر المحیط»؛
ابن کثیر، «تفسیر القرآن العظیم»؛
محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین. سیوطی تفسیری مفصل تر با نام «الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور» نیز نوشته است.
این معرفی گذرا و ذکر نام های تفاسیر، فقط گزارشی از آثار مهم چاپ شده و در دسترس را به دست می دهد. تفاسیر بیشتری، اعم از چاپ شده و چاپ نشده، به ویژه از قرن های بعد موجودند که تنها بخش کمی از آنها مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته اند.
دراین دوره بحث های زیربنایی راجع به تفسیر رواج یافت و تأثیر خود را بر آثار تألیف شده در آن زمان گذاشت. در این میان «مقدمة فی اصول التفسیر» ابن تیمیه از تندترین و جدلی ترین آثار به شمار می رود که آرا و نظریات مؤلف آن اثر محسوسی بر مفسرانی چون ابن کثیر و بسیاری از معاصران وی داشته است. ابن تیمیه و ابن کثیر که از اساس با نظریه پردازی عقلی در همه اشکال آن، اعم از فقهی و تفسیری، مخالف بودند، در مقابل گرایش عمومی تفسیر که اختلاف و تنوع را جایز می دانست، قرار گرفتند. ابن کثیر با تلاش در جهت کنار هم گذاشتن و منطبق کردن قرآن و سنت به عنوان دو کتاب وحیانی از جزم اندیشی (dogmatism) حمایت می کرد.58
دوره معاصر
به نظر می رسد در میان پیروان ادیان مختلف، تنها مسلمانان اند که تفسیرنگاری سنتی (classical) خود را تا به امروز ادامه داده اند و از طرفی گام هایی نیز در راستای حرکت به سمت حوزه های جدید ادبی برداشته اند. بنابراین دوره معاصر، دوره ای بااهمیت محسوب می شود. از قرن نوزدهم به بعد بسیاری از تفسیرنگاری ها به انگیزه ساده سازی متون تفسیری انجام شده؛ به شکلی که فهم این متون را برای افرادی که آگاهی بسیار بیشتری دارند ـ اما لزوماً دارای تحصیلات رسمی دینی نیستند ـ آسان تر کند. انگیزه دیگر، گرایش به گستردن نظریات دینی و اجتماعی بوده است. این نظریات در ایجاد خط مشی های اصلاحی معاصر نقش مهمی داشته اند و تفسیر، ابزاری مؤثر برای رسیدن به این هدف بوده است.59
با وجود این می توان مجموعه ای از تفاسیر قرن نوزدهم و بیستم را نام برد که صورت کلی آنها از گونه ادبی سنتی پیروی می کند. البته باید به خاطر سپرد که به سبب دریافت های متفاوتی که مفسران معاصر از جهان اطراف خود داشته اند، این تفاسیر به طور آشکاری از تفاسیر سنتی همانند، متمایزند. این مسأله به ویژه باعث جایگزین شدن ابزارهای ادبی تفسیر و اهمیت یافتن کلام و فقه گردید، که البته این دو تا اندازه زیادی از شیوه های سنتی خود فاصله گرفتند. بنابراین در تفسیر المنار محمد عبده٭ (م 1905) و رشید رضا٭ (م 1935) بر فقه تأکید می شود. اما در چارچوب کلی هدایت اخلاقی و به عنوان مسأله ای عملی و اجتماعی لحاظ می گردد. شاید مشهورترین و تأثیرگذارترین تفسیر معاصر، «فی ظلال القرآن »سید قطب٭ (م 1966) باشد که با بیانی شیوا بینشی اسلامی از جهان را ترسیم می کند. در برخی مواضع توانایی این مفسر در برقراری ارتباط بین متن قرآن و شرایط معاصر که بیشتر با استفاده از تمثیل و نمادپردازی صورت می گیرد، بی نظیر است.60 علاوه بر این، آثاری با عنوان تفسیر علمی ـ مانند طنطاوی جوهری٭ (م 1940)، «الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم» ـ به دلیل تأکید بر عناصر علمی قرآن از دیگر تفاسیر متمایز شده اند و می توان گفت که ابزاری جدید برای تفسیر قرآن عرضه کرده اند که علم باشد.
همچنین برخی از نویسندگان معاصر، قالب تفسیر سنتی را کنار گذاشته و با استقبال از روش های ویژه در رویکرد به قرآن، آثاری تألیف کرده اند که بخش های محدودی از متن قرآن را در بر می گیرد. از جمله عائشه عبدالرحمن (متولد 1913) (با نام مستعار بنت الشاطی)، «التفسیر البیانی للقرآن الکریم» را نوشته است که اختصاص به تفسیر چهارده سوره کوتاه قرآن دارد. وی برای مباحث مرتبط با واژگان و معانی اصلی آنها ـ فقط بر اساس کاربرد سبک شناختی آنها در قرآن ـ اهمیت ویژه قائل است. «مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن» اثر نصر حامد ابوزید، نمونه جدید دیگری از این آثار با شکلی کاملاً متفاوت است؛ زیرا این کتاب مسائل روش شناختی درباره فهم قرآن در دوره معاصر را ـ که به طور جدی از سوی برخی زیر سؤال رفته ـ در قالب مقدمه های تفاسیر سنتی مطرح کرده است.61
رویکرد مهم دیگر در دوره معاصر، تفسیر موضوعی است که در آثار سنتی مشابه ندارد. این نوع تفسیر به طور چشمگیری از تعریف گونه ادبی تفسیر فاصله می گیرد، زیرا در تفسیر موضوعی اصل پیروی از ترتیب سوره های قرآن به کلی کنار گذاشته می شود؛ مثلاً محمود شلتوت٭، قرآن را به ترتیب سوره ها تفسیر می کند، اما به موضوعات موجود در سوره مورد بحث نیزاهمیت می دهد و هر موضوع را با توجه به ارتباط آن با کلیه آیات مربوط طرح می نماید. بنابراین در نهایت این برداشت را به دست می دهد که هر سوره به جای ترتیب آیه ها بر مبنای موضوع سامان یافته است.62
تفسیر موضوعی در مقام روش تفسیری با دیدگاه ابن تیمیه که اصرار داشت اولین منبع تفسیر، خود قرآن است، تفاوت چندانی ندارد. همچنین بر اساس تحلیلی دقیق می توان گفت، تفاسیر موضوعی تفاوت روش شناختی مهمی با برخی از تفاسیر سنتی اصیل (well-established) ندارند؛ چه آنها نیز به هر آیه از قرآن که به روشن شدن معنای آیه مورد بحث کمک کند استناد می نمایند.63. از این رو به نظر می رسد این شکل تفسیر همان چیزی است که به تفاسیر معاصر تمایز بخشیده است. همچنین مقبولیت عمومی این روش موجب انتشار تک نگاری های فراوانی شده که مشخصاً به موضوعی خاص در قرآن می پردازند.64
نکته قابل توجه دیگر در دوره معاصر، اهمیت یافتن تفسیرنگاری به زبان های غیرعربی است. با آنکه نمونه های قدیمی چنین تفاسیری، از زبان فارسی گرفته تا مالایی، وجود داشته است، اما بیشتر این آثار ـ و نه همه آنها ـ65 از زبان عربی ترجمه شده اند. در دوران معاصر نیاز به عرضه تفسیر قرآن به زبان های بومی و محلی و طرح مباحث تفسیری مورد علاقه مردم هر منطقه احساس می شود. گسترش مباحث تفسیری از جمله در کشوری مانند اندونزی66 مؤید آن است که این مسأله زمینه مهمی برای مطالعات آینده است. همچنین تفسیر، محملی مهم برای بیان دیدگاه های جدید دینی، بویژه در مذاهب بابی و بهایی بوده است که این نیز نشان دهنده انعطاف پذیری روزافزون این گونه ادبی در دوره معاصر است.67
پی نوشتها:
مثل اینکه کتابی را در آن یا چیز دیگری نوشتید. من معتقدم که شما فقط می توانید با برخی از p.c. انجام دهید
پیام به خانه کمی زور زده، با این حال به جای آن،
این وبلاگ عالی است خواندن عالی قطعا برگشتم