حوزه علمیه امام حسن عسکری (علیه السلام )

مدرسه علمیه امام حسن عسکری ( علیه السلام)

مدرسه علمیه امام حسن عسکری ( علیه السلام)

حوزه علمیه امام حسن عسکری (علیه السلام) پردیس
مدرسه علمیه امام حسن عسکری ( علیه السلام)
مدرسه امام حسن عسکری ( علیه السلام ) پردیس با عنایات حق تعالی و توجهات حضرت ولی عصر ( عجل الله تعالی فرجه ) زیر نظر مدیریت حوزه های علمیه استان تهران و به مسئولیت امام جمعه محترم شهرستان پردیس حجت الاسلام و المسلمین توسلی در سال 1392 مجوز تاسیس گرفت .
این مدرسه پس از فراهم شدن مقدمات در سال 1394 با پذیرش طلبه در پایه یک شروع بع کار کرد و اکنون با برنامه جدید و جذب اساتیدد مجرب برای سال تحصیلی 96-95 از میان نو جوانان علاقمند و مستعد طلبه مپذیرد .
لینک های تصویری
جست و جو در سایت
آخرین نظرات
  • ۲۶ تیر ۹۵، ۰۰:۱۱ - الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
    :)
حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع)(حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع
حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع)(حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع
حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع)(حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع
حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع)(حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع
حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع)(حوزه علمیه امام حسن عسکری (ع

*****

                                         

مرا مغنی اللبیبی بود روزی                                  فقاهت را امیدی بود روزی
چرا موج فتن در ما اثر کرد                                    مطولهای ما را مختصر کرد
معالم نردبان آسمان بود                                      چراغ راه استنباطیان بود
چرا برداشتند این نردبان را                                   چرا بستند راه آسمان را
کتاب علم را تلخیص کردند                                  به ما بیچارگان تدریس کردند
صرف میر و امثله یادش بخیر                               صیغه های مشکله یادش بخیر
حجره تاریک و تنگی داشتیم                               سفره بی آب و رنگی داشتیم
متن کامل شعر در ادامه مطلب  
حدیث روز

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
 
((اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً))
 
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند :
 
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .

منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556

حوزه علمیه امام حسن عسکری (علیه السلام )

جهت اطلاعات بیشتر 

با شماره تلفن 

76229442

تماس حاصل فرمایید و یا در ذیل همین پست نظر ارسال فرمایید

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ب.ظ

"مجمع البیان فی تفسیر القرآن" تفسیر ماندگار جناب امین الاسلام ابو علی فضل بن الحسن الطبرسی است. این تفسیر شریف، شامل ویژگیهای منحصر به فردی است که آن را از سایر تفاسیر قرآن متمایز ساخته است. این تفسیر به نوعی برگرفته از تفسیر تبیان شیخ طوسی است.

در مجمع البیان به مباحثی مانند قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شان نزول آیات، روایات وارده، شرح و تبیین قصص و حکایات، ذکر ارتباط آیات و... پرداخته شده است، لذا این تفسیر ارزش بسیار بالایی داشته و سابقا جزو کتب درسی حوزه علمیه بوده است و علمای زیادی بر آن حاشیه و تعلیقه زده اند.

لذا بر آن شدیم که این کتاب را در اختیار شما قرار دهیم، این نسخه توسط دار المرتضی بیروت در 10 جلد و به زبان اصلی (عربی) چاپ شده است و دارای چاپی منقح و بسیار نفیس است.

دانلود  کتاب مجمع البیان فی تفسیر القرآن:

حجت الاسلام موسی همدانی، مترجم تفسیر المیزان از قول مرحومه علامه طباطبایی چنین نقل می کنند: «زمانی که در نجف بودم، مبلغی به صورت ماهیانه از تبریز ارسال می شد و چون با مراجع نجف مرتبط نبودم، درآمدی»

غیر از همین مبلغ که از تبریز می آمد، نداشتم. یکی دو ماه این مبلغ از تبریز نرسید و من هر چه پول داشتم، مصرف کردم و روزی در منزل که پشت میز کوچکم به مطالعه نشسته بودم و مطلبی بسیار دقیق و حساس را بررسی می کردم، به ناگاه فکر بی پولی حواسم را پرت کرد و رشتۀ افکارم گسسته شد. هنوز لحظاتی بیش نگذشته بود که صدای در را شنیدم. برخاستم و درب منزل را باز کردم. شخص بلند قدی با محاسن حنایی و لباس بلند و عمامه در مقابل در ایستاده بود و به محض باز کردن در سلام کرد. گفتم علیکم السلام. گفت من شاه حسین ولی هستم. خداوند عزّ و جل مرا فرستاده تا به تو بگویم که این هیجده سال کی تو را گرسنه گذاشتم که حالا به فکر بی پولی و گرسنگی افتاده ای؟ مطالعه ات را رها کرده و به فکر فرورفته ای؟ این را گفت و خداحافظی کرد و رفت. در را بستم و به پشت میز بازگشتم. در همین لحظه بود که سرم را از روی دستم برداشتم و نفهمیدم که چگونه در حالی که من نشسته بودم و سرم روی دستم بود به حیاط رفتم و در را باز کردم و با اون صحبت کردم. فهمیدم این صحنه را پشت همین میز به من نشان دادند.

حتما بخوانید:  سیمای طلبه آرمانی

چند سوال برایم مطرح شد. اول اینکه من خواب رفتم یا بیدارم. دوّم اینکه خداوند فرموده است در این هیجده سال، منظور از هیجده سال چیست؟ آیا مدت اقامت من در نجف است که این زمان بیش از ده سال نیست، آیا مدت زمان تحصیل من است؟ که بیش از ۳۵ سال است که من تحصیلی می­کنم. پس قضیه چیست؟ پس از اندکی تأمل متوجه شدم که هیجده سال قبل ملبس به لباس روحانیت شدم. سئوال سوّم که این شخص خود را معرفی کرد، ولی من فردی با این نام را نمی­شناختم. از این رو این سؤال بی جواب ماند و آن را فراموش کرده بودم تا آنکه به حسب عادتم در نجف که به قبرستان وادی السلام می فرتم، در تبریز نیز به قبرستان رفته و قرآن می خواندم. یک روز به قبری برخوردم که با قبر های دیگر تفاوت داشت و نشان می داد که قبر شخصیت بزرگی است و وقتی که نوشته های سنگ قبر را خواندم، نام شاه حسین ولی را مشاهده کردم و نام آن شخص را به یاد آوردم. تاریخ وفاتش سیصد سال قبل از تاریخی بود که در نجف به منزل ما آمده بود».

کیفیت مسلمان شدن ابوذر

محمدبن یعقوب کلینی به اسناد معتبر از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است که آن حضرت به شخصی از اصحاب خود فرمود: می‌خواهم شما را خبر دهم که مسلمان شدن سلمان و ابوذر چگونه بود.

آن شخص گفت: کیفیت اسلام سلمان را می‌دانم، مرا به کیفیت اسلام ابوذر خبر ده. (خطا کرد که هر دو را از آن حضرت نپرسید.)

پس فرمود: به درستی که ابوذر در «بطن مر» (که محلی است در یک منزلی مکه معظمه)- گوسفندان خود را چرا می‌فرمود، گرگی از جانب راست متوجه گوسفندان او شد، با عصای خود آن را راند؛ پس از جانب چپ متوجه شد، ابوذر عصا بر وی حواله نمود و گفت: من گرگ از تو خبیث‌تر ندیده‌ام.

آن گرگ به اعجاز حضرت رسالت پناه (ص) به سخن آمد و گفت: والله که اهل مکه از من بدترند، خداوند عالم به سوی ایشان پیغمبری فرستاد، او را به دروغ نسبت می‌دهند و نسبت به او دشنام و ناسزا می‌گویند.

ابوذر چون این سخن را شنید به زن خود گفت: توشه و مطهره و عصای مرا بیاور.

پس این‌ها را برگرفت و به پای خود به جانب مکه روان شد که خبری که از گرگ شنیده بود معلوم نماید، طی مسافت نمود و در ساعتی بسیار گرم داخل مکه شد، تعب بسیار کشیده و تشنگی بر

 او غالب گردیده نزد چاه زمزم آمد و دلوی از آن آب برای خود کشید. چون نظر کرد، دید آن دلو پر از شیر است، در دل او افتاد که: این گواه آن خبری است که گرگ مرا از آن خبر داده و این نیز از معجزات آن پیغمبر است.

پس بیاشامید و کنار مسجد آمد، دید جماعتی از قریش بر گرد یکدیگر نشسته‌اند. نزد ایشان نشست، دید که ایشان ناسزا به حضرت رسول (ص) می‌گویند به نحوی که گرگ او را خبر داده بود، و پیوسته در این بودند تا آخر روز.

ناگاه حضرت ابوطالب آمد، چون نظر ایشان به او افتاد به یکدیگر گفتند که: خاموش شوید که عمّش آمد؛ پس زبان از مذمّت آن حضرت کوتاه کردند و با ابی‌طالب مشغول سخن گفتن شدند تا آخر روز.

ابوذر گفت: چون ابوطالب از نزد ایشان برخاست، من از پی او روان شدم، رو به جانب من کرد و گفت: حاجت خود را بگو.

گفتم: به طلب پیغمبری آمده‌ام که در میان شما مبعوث شده است.

گفت: با او چه کار داری؟

گفتم: می‌خواهم به او ایمان آورم و به راستیِ او اقرار نمایم و خود را منقاد او گردانم و در آنچه فرماید او را اطاعت نمایم.

گفت: البته چنین خواهی کرد؟

گفتم: بلی.

گفت: فردا این وقت نزد من بیا تا تو را به او برسانم.

حتما بخوانید: کتاب عین الحیات

من شب را در مسجد به روز آوردم و چون روز شد در مجلس آن کفار نشستم، ایشان زبان به ناسزا گشودند بر منوال روز گذشته، و چون ابوطالب بیامد زبان از قول ناشایست برگرفتند و با او مشغول سخن شدند.

چون از نزد ایشان برخاست از پی او روان شدم، باز سؤال روز گذشته را اعاده فرمود و من همان جواب گفتم؛ و تأکید فرمود که: البته آنچه می‌گویی، خواهی کرد؟

گفتم: بلی.

پس مرا به خانه‌ای برد که در آن‌جا حضرت حمزه بود، بر او سلام کردم، از حاجت من پرسید، همان جواب را گفتم.

فرمود: گواهی می‌دهی که خدا یکی است و محمد فرستادهٔ او است؟

گفتم: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ.

پس حمزه مرا با خود به خانه‌ای برد که حضرت جعفر طیّار در آن‌جا بود، سلام کردم و نشستم. از مطلب من سؤال کرد، همان جواب را گفتم؛ و تکلیف شهادتین نمود، بر زبان راندم.

پس جعفر مرا به خانه‌ای برد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) در آن‌جا بود. بعد از سؤال و امر به شهادتین، آن حضرت مرا به خانه‌ای بردند که حضرت رسالت‌پناه (ص) تشریف داشتند. سلام کردم و نشستم، از حاجت من سؤال کردند و کلمهٔ شهادتین را تلقین فرمودند.

چون شهادتین گفتم فرمودند: ای اباذر! به جانب وطن خود برو؛ تا رفتن تو،‌ پسر عمّی از تو فوت خواهد شد که به غیر از تو وارثی نداشته باشد، مال او را بگیر و نزد اهل و عیال خود باش تا امر نبوت ما ظاهر گردد، آخر به نزد ما بیا.

چون ابوذر به وطن خویش بازگشت، پسر عمّش فوت شده بود، مال او را به تصرف درآورده مکث نمود تا هنگامی که حضرت رسالت‌پناه (ص) به مدینه هجرت فرمود و امر اسلام رواج گرفت و در مدینه به خدمت آن حضرت مشرّف شد.

حضرت صادق (ع) فرمود: این بود خبر مسلمان شدن ابوذر، خبر اسلام سلمان را خود شنیده‌ای.

آن شخص از اظهار دانستن اسلام سلمان پشیمان شد، استدعا کرد که آن را نیز بفرمایند، لیکن حضرت نفرمود.

مقایسه معرفت الهی و آتش

معرفت الهی دارای مراتب گوناگونی میباشد که جناب محقق طوسی رحمه الله علیه، این گونه مقایسه معرفت الهی و آتش را انجام داده اند.

مرتبه اول

مرتبه اول آتش آن است که فردی درباره آتش و اوصاف آتش بشنوند ولی هیچگاه آتش را نبیند. برای مثال از فردی بشنود که آتش چیزی است که هر چه را در آن بیفکنی میسوزاند و نابود میگرداند و هرچه از آن اخذ میکنی کم نمیگردد. نظیر این معرفت، معرفت خداوند متعال جماعتی است که دین خود را با تقلید از دیگران آموخته اند و خودشان هیچ دلیل در انتخاب و یافتن این دینشان ندارند.

مرتبه دوم

مرتبه بعدی فردی است که دود آتش را دیده اما خود آتش را ندیده است پس با دیدن این دود به اصل آتش پی میبرد چرا که هر اثر موثری دارد پس این دود نیز موثری دارد که آن آتش میباشد، و نظیر این مرتبه در معرفت خداوند متعال، معرفت افرادی است که اهل نظر و استدلال هستند که به وسیله دلایل و برهان های عقلی حکم بر وجود خداوند متعال مینماید.

حتما بخوانید:  من کان للَّه کان اللَّه له

مرتبه سوم

در این مرتبه فرد آتش را یافته و نزدیک آن شده است و حرارت آتش را حس و نور تابان آتش را میبیند. و نظیر معرفت این فرد در معرفت الهی مانند مومنان خاصی است که دل آنها با معرفت الهی روشن گشته و در جمیع اشیاء به دیده یقین، آثار صفات کمالیه الهی را مشاهده مینماید.

مرتبه چهارم

این مرتبه فردی است که میان آتش سوزان باشد و آثار آتش در او ظاهر گردد. و این در مراتب معرفت الهی بالاترین مرتبه میباشد. که در اصطلاح به این مرتبه «فناء فی الله» گفته میشود که در اثر کثرت عبادات و ریاضات میتوان به این درجه اعلا نائل آمد.

امید است خداوند متعال به همه شیعیان و محبان حضرت رسیدن به درجه «فناء فی الله» عطا گرداند.

در محضر استاد ۱۴
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ 08 / آبان /1395

جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ المُرسَلینَ طِیبِنَا‏ حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

نهج البلاغه یک اثر فوق العاده هنری است و از لحاظ زیبایی و شیوایی معتبر است . هیچ گوینده فارسی و هیچ نویسنده و هنرمند و شاعری را در زمان خود و در هیچ زمانی سراغ نداریم که بتواند با زبان شیوای علی (ع) حرف بزند (۱)
<<مقام معظم رهبری>>
نهج البلاغه دریایی است بی کران اقیانووسی پهناور گنجینه ای است پر گهر باغی است پر گل آسمانی است پر ستاره. 
جرج جرداق مسیحی نویسنده معروف لبنانی در کتاب ارزنده خود به نام (الامام علی صوت العداله الانسانیه)می گوید:
نهج البلاغه در بلاغت فوق بلاغت است . قرآنی است که از مقام خود اندکی فرود آمده است(۲)
و هم او می گوید :< جاذبه های کلمات امام علی (ع)آنچنان شوری در من ایجاد کرد که ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مطالعه کردم> (۳)
شارح معروف نهج البلاغه <<ابن ابی الحدید معتزلی>>در عظمت خطبه های نهج البلاغه می گوید :
من سوگند می خورم به همان کسی که تمام امت به او سوگند یاد می کنند من این خطبه (الهیکم التکاثر ۲۲۱) را از پنجاه سال قبل تا کنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر زمان که خوانده ام و هر بار که مطالعه نموده ام در قلب من اثر عمیقی گذاشته است (۴)
تاریخ ادبیات عرب حاکی از ظهور گویندگان و نویسندگانی است که سخنانشان نشات یافته از احساس می باشد به نحوی که چون به گوش شنونده برسد اعماق قلب و روح او را تسخیر کند . گزینش افاظ فصیح٬ ترکیب مناسب ٬ آرایش های لفظی و معنوی در آثار آنان بوضوح دیده می شود اما هیچ کس را یاری مصاف با حضرت مولی الموحدین علی ابن ابی طالب نمی باشد. اینک به طور گذرا صنایع ادبی در نهج البلاغه را که حاکی از این نوع اعجاز در کلام امیر المومنین (ع) می باشد ملحوظ نظر قرار می دهیم:
۱) سجع:
سجع دز لغت به معنای بانگ کردن قمری و کبوتر و یا نالیدن شتر است و در اصطلاح بدیع توافق دو فاصله از نثر بر حرف آخر به سخن دیگر سجع در نثر همان قافیه در شعر است.
 

"شرح ابن عقیل" از شروح معروف بر کتاب الفیه است که سالها است در حوزه علمیه تدریس می شود. گرچه شرح ابن عقیل نسبت به شرح سیوطی ذقت بسیار کمتری دارد، اما از آن جهت که برخی دوستان تقاضای فایل این کتاب را داشتند، این کتاب را با چاپی عالی در وبلاگ قرار داده ایم. 

جالب است بدانید که ظاهرا مطالب این کتاب خیلی به مذاق جناب سیوطی خوش نیامده و لذا کتابی با نام عجیب "السیف الصقیل علی عنق ابن عقیل" = (شمشیر جلا داده شده بر گردن ابن عقیل) نوشته است.

در ادامه مطلب میتوانید فایل pdf شرح ابن عقیل بر الفیه را دانلود نمایید.

 *دانلود کتاب شرح ابن عقیل*

pdf + چاپ عالی + 25 مگابایت + 4 جلد

لینک مستقیم

کتاب مراح الارواح یکی از کتب مهم در علم صرف نوشته احمد بن علی بن مسعود حسام الدین است و باید در سیر علمی صرف، مطالعه شود. به ادعای نویسنده کتاب هر کس این کتاب را بخواند به راحتی می رسد که از نام کتاب هم معلوم است.

این کتاب را می توانید از لینک زیر دانلود کنید:

دریافت کتاب مراح الارواح

 لینک مستقیم
حجم: 3.46 مگابایت

حوزه های علمیه از دیر باز مهد علم و دانش بوده است و بزرگان زیادی را در علوم مختلف پرورانده است بزرگانی همچون خواجه نصیر الدین طوسی و ملا صدرا و ابن سینا و شیخ بهایی و علمای معاصر همچون امام خمینی و علامه رفیعی قزوینی و علامه حسن زاده آملی و ....
اما از زمانی که انقلاب به پیروزی رسید و حوزه ها همچون بقیه ارگانها صورت اداری به خود گرفت و روحانیون به دنبال دنیا و جاه و مقام و در درس به دنبال مدرک رفتند و کتب اصیل حوزه را حذف کردند و به دنبال چند ترم دانشگاه رفتند دچار چنین اوضاعی شدند که دیگر در حوزه ها از خواجه نصیر ها و شیخ بهایی ها و شیخ صدوق ها و امام خمینی ها و علامه حسن زاده ها خبری نیست و به قول آیت الله بهجت:خوف این دارم که فقهاء تقلید ابتدایی از میت را جایز بدانند
اما چرا و چگونه این بلاها بر سر حوزه ها در آمد پاسخش را باید در کلمات بزرگان این مسیر یافت که مجال بحث در اینجا نمی باشد انشاءالله در آینده  از این موضوع مهم صحبت خواهیم کرد
رنج نامه طلبگی شعری است بسیار زیبا که در همین رابطه سروده شده است و به معایب حوزه امروزی پرداخته است و در لابلای آن به علل این امر هم اشاره شده است
                                           

مرا مغنی اللبیبی بود روزی                                  فقاهت را امیدی بود روزی
چرا موج فتن در ما اثر کرد                                    مطولهای ما را مختصر کرد
معالم نردبان آسمان بود                                      چراغ راه استنباطیان بود
چرا برداشتند این نردبان را                                   چرا بستند راه آسمان را
کتاب علم را تلخیص کردند                                  به ما بیچارگان تدریس کردند
صرف میر و امثله یادش بخیر                               صیغه های مشکله یادش بخیر
حجره تاریک و تنگی داشتیم                               سفره بی آب و رنگی داشتیم
متن کامل شعر در ادامه مطلب

                           مرا مغنی اللبیبی بود روزی                                  فقاهت را امیدی بود روزی
چرا موج فتن در ما اثر کرد                                    مطولهای ما را مختصر کرد
معالم نردبان آسمان بود                                      چراغ راه استنباطیان بود
چرا برداشتند این نردبان را                                   چرا بستند راه آسمان را
کتاب علم را تلخیص کردند                                  به ما بیچارگان تدریس کردند
صرف میر و امثله یادش بخیر                               صیغه های مشکله یادش بخیر
حجره تاریک و تنگی داشتیم                               سفره بی آب و رنگی داشتیم
بحث، ما را عاشق خود کرده بود                          لمعه ما را لایق خود کرده بود
نفرت از هر خودستایی داشتیم                           خلق و خوی روستایی داشتیم
راه و رسم بندگی یادش بخیر                              روزگار سادگی یادش بخیر
کجا رفت آیین صوم و سکوت                                ابو حمزه خواندن هنگام قنوت
کجایند مردان کشف و شهود                                سرایر نشینان یوم الخلود
کجایند مردان شب زنده دار                                  خدایان اخلاص و علم و وقار
ما به بزم علم نامحرم شدیم                                زهر نوشیدیم و بی مرهم شدیم
بس که بر خوان شکم بنشسته ایم                       شاهراه علم بر خود بسته ایم
ما که سنگ علم بر سر می زنیم                           در سراب "نمره" پر پر می زنیم
به نام امتحان معتاد گشتیم                                  سراغ علم در خرداد گشتیم
درد مرشد داشتن کمرنگ شد                               قلب برخی بهر منصب تنگ شد
گر ز ارزشهای خود غفلت کنیم                             خویش را بی ارج و بی قیمت کنیم
ما کجا آسایش و آسودگی                                   ما کجا دنیا و این آلودگی
هر که جا برنخیزد مرد نیست                                هر که از میدان گریزد مرد نیست
خدایا دارم از شورا گلایه                                       شده این حوزه ها عین اداره
چرا پنجشنبه ها تعطیل هستیم؟                           چنین شد راه بر تحصیل بستیم
به حوزه این همه تعطیل لنگ است                         الاغ درس و تحصیلات لنگ است
اگر چه سالها در حوزه هستیم                               هنوز اندر خم یه کوچه هستیم
ز بهر نمره ما تحصیل کردیم                                    تجمل را به خود تحمیل کردیم
خداوندا چه علم این چه علم است؟                        که بهر نمره و پاس دو ترم است
ما به خورد و خواب عادت کرده ایم                           تکیه بر آرنج راحت کرده ایم
غم برای نوع عنوان می خوریم                                غصه آب و غم نان می خوریم
گفت عالم در کجا گردد هلاک                                 گفتمش در لقمه های شبهه ناک
شبهه خوارانند بی سوز و گداز                                بی نصیب از لذت راز و نیاز
می کنم در عالم آن روز سیر                                    یاد آن طلاب باهمت بخیر
عادت هر روزشان ایثار بود                                       قلبشان از نور حق سرشار بود
از چه رو ما خود فریبی می کنیم                              با هم احساس غریبی می کنیم
شیوه همسایگی در پیش بود                                 حرفهاشان واقعا بی نیش بود
ما چرا این راه را گم کرده ایم                                   اکثرا در نمره دربست برده ایم
نمره ها ما را اسیر خویش کرد                                 خلق را یکباره بی تشویش کرد
طفل تحقیق و تعلم خار شد                                   بحث کردن از عقاید عار شد
از حضور عالمان دین جدا                                        شد لباس پاک روحانی دو تا
ساعتی از روز را روحانی اند                                    ساعتی دیگر کت و شلواریند
خلق را در اشتباه انداختند                                      عزت خود را به چاه انداختند
تجمل قاتل علم است و تحصیل                                شده نوشابه ها بر سفره تذهیب
شده اصل ملاک درس ما بیست                               ز درس شیخ طوسی ها خبر نیست
ز مرشدهای رهرو کم خبر هست                              که دستورات بعضی کم اثر است
خداوندا چه درد است این چه درد است                      که فولاد دلم را آب کرده است
مرا ای دوست، درد طلبگی کشت                             چه درد است این، مرا شرمندگی کشت
شان ما بالاتر از این حرفهاست                                  عزت یک حوزه فوق جمله هاست
ما که باید صاف و مولایی شویم                                 ننگمان باشد که دنیایی شویم

منبع: نشریه حجره، شماره13و14، مهر و آبان 1383

ابزار هدایت به بالای صفحه

مدرسه علميه امام حسن عسکري پرديس,حوزه علميه امام حسن عسکري